English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3274 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
send word U پیغام دادن
send word U خبر دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
send word for him U پیغام برای او بفرستید
to send word U پیغام دادن
to send word U خبردادن
Other Matches
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
send U روانه کردن
send away for something <idiom> U تقاضا نامه نوشتن
send-off U حرکت اسبها از دروازه شروع
send-off U اخراج بازیگر
send U ارسال نمودن
send U مرخص کردن
send U ارسال داشتن
send U فرستادن
send U اعزام داشتن
send U گسیل داشتن
send up U بزندان فرستادن
send up U زندانی کردن
send-up U بزندان فرستادن
to send out U برگ کردن
to send upon an e U به سفارت اعزام کردن
to send out U برگ دادن
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
to send one to the right about کسی را روانه کردن
to send off U مشایعت کردن
to send off U فرستادن
to send down U بیرون کردن
to send away U اعزام داشتن
to send away U روانه کردن
send away U روانه کردن
to send upon an e U مامور سفارت کردن
send-up U زندانی کردن
send-off U ایین بدرود ودعای خیر
send U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
to send off U فرستادن
send out U صادر کردن
send away for U سفارش دادن
send only U فقط فرستادنی
send on U جداگانه فرستادن
send in U فرستادن
send in U وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
send in U رهسپار کردن
send down U پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
send down U اخراج کردن
send down U دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
send away U جواب دادن
send out U فرستادن
send out U اعزام کردن
send-off U مشایعت کردن
send-off U همراهی
send off U ایین بدرود ودعای خیر
send off U اخراج بازیگر
send off U همراهی
send off U مشایعت کردن
send off U حرکت اسبها از دروازه شروع
send out U دادن
send out U اعزام
send up <idiom> U حکم به زندان انداختن کسی
to send in one's papers U کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to send back U برگرداندن
to send back U پس فرستادن
send back U برگرداندن
to send mad U دیوانه کردن
send back U پس فرستادن
send a letter U نامهای بفرستید
send a letter U کاغذ بدهید
to send out an odour U بو دادن
to send someone packing U کسیرا روانه کردن
to send someone packing U عذر کسیراخواستن
to send for a person U پیغام برای کسی فرستادن که بیا
send round U دور زدن
send sailing U مسابقه با وسیله بادبان دارروی شن و ماسه
send only device U دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
send on duty U مامور کردن
send it by post U با پست انرا بفرستید
send yaghting U مسابقه با وسیله بادباندارروی شن و ماسه
send in one's paper U استعفای خود را دادن
Send To command U دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
i will send him my book U کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
to send a message U پیام فرستادن
send round U فرستادن
request to send U تقاضای ارسال
to send a message U پیغام د ادن
to send down rain U باران فرستادن
to send for a person U بی کسی فرستادن
to send for a person U عقب کسی فرستادن
to send to glory U کشتن
to send to glory U راحت کردن
Send them in two at a time . U آنها رادو تا دوتابفرست تو
send-offs U اخراج بازیگر
send-offs U حرکت اسبها از دروازه شروع
send-offs U ایین بدرود ودعای خیر
send-offs U همراهی
to send a message to somebody U پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
send-offs U مشایعت کردن
to send something to my friend U چیزی را به دوستم فرستادن
Can you send a mechanic, please? U آیا ممکن است لطفا یک یک مکانیک بفرستید؟
send-ups U بزندان فرستادن
Please send me information on ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
to send to grass U زمین زدن
to send to grass U بچرافرستادن
to send to the press U برای چاپ فرستادن
clear to send U ترخیص به ارسال
please send me the p papers U خواهشندم سوابق یاپرونده انرابرای من بفرستید
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
send-ups U زندانی کردن
send someone packing <idiom> U گفتن ترک کسی
to send things flying U [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
to send on fools errand U پی نخودسیاه فرستادن
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
automatic send/reciever U ارسال و دریافت خودکار
Can you send a breakdown lorry, please? U آیا ممکن است لطفا یک جرثقیل بفرستید؟
to send soldiers into the streets U سربازان را به خیابانها فرستادن
To drive (send) somebody mad. U کسی را دیوانه کردن
keyboard send receive U صفحه کلید ارسال- پذیرش
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. U برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . U کاسه گدایی دست گرفتن
take my word for it U قول مراسندبدانید
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word U اطلاع
word for word U طابق النعل بالنعل
word for word U تحت اللفظی
say the word <idiom> U علامت دادن
last word <idiom> U نظر نهایی
word for word U کلمه به کلمه
upon my word U به شرافتم قسم
word for word <adv.> U مو به مو
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word for word <adv.> U نکته به نکته
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
that is not the word for it U لغتش این نیست
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن قطعی
the last word U حرف اخر
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
in a word <idiom> U به طور خلاصه
to keep to one's word U درست پیمان بودن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
the last word U سخن اخر
i came across a word بکلمه ای برخوردم
word U مشابه 10721
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
keep to one's word U سر قول خود بودن
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
last word U حرف اخر
last word U اتمام حجت
last word U بیان یا رفتار قاطع
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U بالغات بیان کردن
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
in a word U خلاصه
word U کلمه
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
in one word U خلاصه
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
word U واژه
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U لغات رابکار بردن
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
at his word U بحرف او
at his word U بفرمان او
to say a word U سخن گفتن
word U عهد
word U حرف
word U واژه سخن
word U گفتار
word U لفظ
say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
to say a word U حرف زدن
word U لغت
word U عبارت
word U پیغام خبر
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
word U قول
word U فرمان
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
as good as one's word U خوش قول
word of command U فرمان انتصاب
swear-word U کفر
swear-word U ناسزا
swear-word U فحش
written word U کلماتنوشتاری
word of mouth U صدای کلمه شفاهی
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
abide by one's word U سر قول خود ایستادن
abide by one's word U بر قول خود استوار بودن
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
word of honour U قول شرف
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1من میخواهم خانواده داشته باشم اگر تو هم میخواهی پیغام بفرست
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com